She has become an illusion. walking, talking, sharing every moment with me. She came without my permission. she didn't ask if she could stay. I see her walkin ahead of me. returning me smiles. I stare at the mirror to check my wet eyes. my smiling lips and figure out if i am happy, if i am not. she has changed alot since i met her. we are much closer to each other now. we dont need long conversations to understand each other. just a glance. I read her eyes. she reads mine. I lie about her very often. I lie to myself these days. I know I shouldn't think. All I do is to imagine. her. her smile, and her words. time is meaningless to me. I am floating in time. many years have passed. many years I lived with her. we know each other very well now. I got used to that illusion following me down that path to metro. atlast i got some one to hold my hand. to whisper in my ears. to share feelings.
unlike other dreams, other feelings, other illusions, she hasnt vaporised in the heat of my daily rationality. since she came, I knew she is here to stay. I want it this way. I have surrendered all the logics I had to this passion. I dont care about the prices I have to pay. she is priceless. I don't know how far we will walk today. she is endless. Have you ever exprienced the moments attached to eternity?
I see her everywhere. I smell her all the time. she is there when I work, when I eat, when I sleep. It is all time invasion. the sweetest invader. I deeply feel the pleasure of surrendering myself to an illusion. is she real? was she real? will she be real? you may ask.
tell me if I am mad. I feel being few steps away. I dont see any end. the road is streched to horizon for me. very clear.
I always wanted to choose the kind of life I desire. my kind. not the one imposed on me. what do you suggest? is she honest with me?
4.28.2007
مجله معماری و شهرسازی_ شماره 85_زمستان 1385_ تهران 2050
تحولات عصر حاضر با وقايع دوران مدرن درتظاهر قدرتنمايي تكنولوژي و سايه افكندن ماشين بر زندگي بشر، يكسان ميمانند، اما يك تفاوت مهم دراين ميان، انساني بودن گونهاي از تكنولوژي است كه امروزه جهان را درنورديده است. ارتباطات و اطلاعات، اين دادههاي كيلوبايتي هستند كه اكنون جاي چرخ دندهها و بتن آرمه را گرفتهاند، دادههايي كه تك تك قوانين حاكم بر جوامع انساني را بازتعريف ميكنند. اگر ظهور ماشين درزندگي بشر را به مانند روشن شدن مشعلي بنگريم، اكنون درقرن بيست ويكم با يك انفجار مواجهيم.
اينترنت هرگونه محدويت مربوط به مكان را از ميان برداشته است، اين كه صميميترين دوستان شما دركشورهايي دور زندگي كنند وهرشب با شما از طريق اينترنت درتماس باشند امري عادي و معمول است.
علاوه بر ازميان برداشته شدن محدوديتها، ساختار مكان نيز ازحالت فيزيكي و مادي بصورت مجازي درخواهد آمد، واژگاني چون " سایت، آدرس و چت روم"، با اينكه ريشه در جهان واقعي دارند. اما در واقع نام آنها تنها چيزي است كه از دنياي واقعي باقي مانده است و هرآنچه را كه در سایت ها و چت روم ها ميبينیم تماماً مجازي است. تصور و ادراك ذهني انسان نيز از مكان بطور كامل دگرگون خواهد شد. سایت در اينترنت فضايي مجازي است كه بجاي واحد متر مربع با گيگا بايت اندازه گيري مي شود! ديگر تصور فيزيكي اين واژگان معناي خود را از دست دادهاند.
هویت امروز من با صفحات وبلاگم تعریف می شود، آدرس من همان ایمیل ام است. مجموعه فایلهایم در هارد دیسک نوت بوک شخصیم حافظه تاریخی ام را بوجود می آورد
فعاليتهاي تجاري، فروشگاههاي زنجيرهاي ، آموزش وپروش و تحصيلات عالي، از نوع آنلاین ، گونهاي نوين از زندگي روزمره را براي انسان قرن بيست و يكم تعريف ميكند.
مغازههاي مجازي درتمام ساعات شبانه روز محصولات و كالاهاي خود را به مشتريان آنلاین ارائه مي كنند. دولت مجازي و ادارات بطور شبانه روزی دراينترنت به مراجعه كنندگان خدمات ارائه ميدهند.هم اكنون بزرگترين فروشگاههاي مجازي جهان تنها از انبارهاي عظيمي تشكيل شدهاند كه مملو از ميليونها كالا هستند. فرآيند ديدن كالا، سفارش، خريد وپرداخت، كاملاً دراينترنت انجام ميشود. اين فروشگاهها از طريق يك پايگاه مركزي وبا استفاده از شبكه جهاني اينترنت، تمامي دنيا را تحت نفوذ خود قراردادهاند. تقريباً هيچ يك از شغلهاي موجود در شهرهاي امروزي از نفوذ و امكانات مجازي اينترنت در امان نماندهاند. حتي شركتهاي خدماتي سفارش سرويس خود را بصورت آنلاین دريافت مي كنند. مفهوم كار بطور بنيادين درحال دگرگوني است. درصورتي كه زندگي آنلاین در آينده جايگزين زندگي سنتي شود، تصور اينكه مكانهايي چون مغازه، بازار، پاساژ، بانك وكتابخانه ديگر در شهرها ديده نشوند دور از ذهن نخواهد بود.
درلحظه اتصال به اينترنت قيود زمان و مكان بيمعنا می شوند. امروز وقتي زمان و مكان معنای فضایي گذشته را از دست دادهاند، چگونه است كه خانه، اداره، مدرسه، ميدان وپارك و خيابان بايد همچنان با معناي سنتيشان تعريف شوند؟!
اينترنت هرگونه محدويت مربوط به مكان را از ميان برداشته است، اين كه صميميترين دوستان شما دركشورهايي دور زندگي كنند وهرشب با شما از طريق اينترنت درتماس باشند امري عادي و معمول است.
علاوه بر ازميان برداشته شدن محدوديتها، ساختار مكان نيز ازحالت فيزيكي و مادي بصورت مجازي درخواهد آمد، واژگاني چون " سایت، آدرس و چت روم"، با اينكه ريشه در جهان واقعي دارند. اما در واقع نام آنها تنها چيزي است كه از دنياي واقعي باقي مانده است و هرآنچه را كه در سایت ها و چت روم ها ميبينیم تماماً مجازي است. تصور و ادراك ذهني انسان نيز از مكان بطور كامل دگرگون خواهد شد. سایت در اينترنت فضايي مجازي است كه بجاي واحد متر مربع با گيگا بايت اندازه گيري مي شود! ديگر تصور فيزيكي اين واژگان معناي خود را از دست دادهاند.
هویت امروز من با صفحات وبلاگم تعریف می شود، آدرس من همان ایمیل ام است. مجموعه فایلهایم در هارد دیسک نوت بوک شخصیم حافظه تاریخی ام را بوجود می آورد
فعاليتهاي تجاري، فروشگاههاي زنجيرهاي ، آموزش وپروش و تحصيلات عالي، از نوع آنلاین ، گونهاي نوين از زندگي روزمره را براي انسان قرن بيست و يكم تعريف ميكند.
مغازههاي مجازي درتمام ساعات شبانه روز محصولات و كالاهاي خود را به مشتريان آنلاین ارائه مي كنند. دولت مجازي و ادارات بطور شبانه روزی دراينترنت به مراجعه كنندگان خدمات ارائه ميدهند.هم اكنون بزرگترين فروشگاههاي مجازي جهان تنها از انبارهاي عظيمي تشكيل شدهاند كه مملو از ميليونها كالا هستند. فرآيند ديدن كالا، سفارش، خريد وپرداخت، كاملاً دراينترنت انجام ميشود. اين فروشگاهها از طريق يك پايگاه مركزي وبا استفاده از شبكه جهاني اينترنت، تمامي دنيا را تحت نفوذ خود قراردادهاند. تقريباً هيچ يك از شغلهاي موجود در شهرهاي امروزي از نفوذ و امكانات مجازي اينترنت در امان نماندهاند. حتي شركتهاي خدماتي سفارش سرويس خود را بصورت آنلاین دريافت مي كنند. مفهوم كار بطور بنيادين درحال دگرگوني است. درصورتي كه زندگي آنلاین در آينده جايگزين زندگي سنتي شود، تصور اينكه مكانهايي چون مغازه، بازار، پاساژ، بانك وكتابخانه ديگر در شهرها ديده نشوند دور از ذهن نخواهد بود.
درلحظه اتصال به اينترنت قيود زمان و مكان بيمعنا می شوند. امروز وقتي زمان و مكان معنای فضایي گذشته را از دست دادهاند، چگونه است كه خانه، اداره، مدرسه، ميدان وپارك و خيابان بايد همچنان با معناي سنتيشان تعريف شوند؟!
4.24.2007
4.15.2007
26
today i was walking on the clouds. today i noticed her walking by my side, cheking everything with strange curasity. today every little thing had a spiritual taste to me.
it was raining. tehran's weather never been this nice, they said this on TV. she also told that straight to me.
we walked down the path i used to walk lonely everyday. everything was different while i was with her.
just, sometimes the tears came, when i realized i am fighting all the distances in the world.
free of matter of time, free of matter of place, we walked hand in hand through eternity.
just the tears came when some one asked me an address and brought me back to reality...
it was raining. tehran's weather never been this nice, they said this on TV. she also told that straight to me.
we walked down the path i used to walk lonely everyday. everything was different while i was with her.
just, sometimes the tears came, when i realized i am fighting all the distances in the world.
free of matter of time, free of matter of place, we walked hand in hand through eternity.
just the tears came when some one asked me an address and brought me back to reality...
4.11.2007
Her (II)
Far far away
I dream her smile
Pouring joy on my face
And her hands
Calming down my body
I dream reality
Louder and louder
I hear them laughing at me
I’m that pissed off clown
In this circus of life
Changing his destiny
Against all the reasons
Shaping the logic
Of your rational mind
Formed within feeling less digits
There is the revolution
Of feelings in my modern world
Attached to brain malfunction
I stare at all the solid laws
I built my life upon
Melting into the air
I wish I could melt also
So that wind could take me
To that far far away…
Sina Mesdaghi
March 31, 2007
Far far away
I dream her smile
Pouring joy on my face
And her hands
Calming down my body
I dream reality
Louder and louder
I hear them laughing at me
I’m that pissed off clown
In this circus of life
Changing his destiny
Against all the reasons
Shaping the logic
Of your rational mind
Formed within feeling less digits
There is the revolution
Of feelings in my modern world
Attached to brain malfunction
I stare at all the solid laws
I built my life upon
Melting into the air
I wish I could melt also
So that wind could take me
To that far far away…
Sina Mesdaghi
March 31, 2007
a poem
Sweetest Lies
Last night
I saw her
In my dream
She came to me
She held me tight
Whispered in my ear
I clearly heard that
She loves me
Last night
I dreamed her
It was so real
She was so happy
I could feel
The sweetness of her hands
Warming mine
Promising loyalty
Last night
I saw her by the bars
Brought me the key
Whispered in the wind
I am at last free
I followed her smiles
She faked for me
In that garden of joy
Every moment was linked
To eternity
Last night
Never put my head down to rest
Never dreamed of her
I must confess
Last night
I wept in the memory of her
In the absence of stars
Moon was my only beholder
Sina Mesdaghi
April 1, 2007
Last night
I saw her
In my dream
She came to me
She held me tight
Whispered in my ear
I clearly heard that
She loves me
Last night
I dreamed her
It was so real
She was so happy
I could feel
The sweetness of her hands
Warming mine
Promising loyalty
Last night
I saw her by the bars
Brought me the key
Whispered in the wind
I am at last free
I followed her smiles
She faked for me
In that garden of joy
Every moment was linked
To eternity
Last night
Never put my head down to rest
Never dreamed of her
I must confess
Last night
I wept in the memory of her
In the absence of stars
Moon was my only beholder
Sina Mesdaghi
April 1, 2007