12.30.2008

به بهانه اخراج نقاد از بالاترین

من مدتها غیر از کسایی که خودم دعوت کردم تو این بالاترین فقط یه نفر رو میشناختم اون رو هم انداختن بیرون! نقاد به نظر من هیچ تخلفی نکرده و همیشه به کاربران جدید قوانین بالاترین رو گوشزد کرده . من از اخراج تنها دوست بالاترینیم ناراحت شدم.
گویا عده ای به دلیل دادن منفی بی مورد به لینکهای مذهبی از بالاترین اخراج شدن. لینکهای توهین به مقدسات همانقدر ناراحت کننده هستند که هجوم لینکهای سطحی مذهبی! به نظر من عده ای لینکهای مذهبی را اسپم می کنند در بالاترین! من طرفدار منفی های بی دلیل نیستم اما اگر یک ساعت منفی از بالاترین حذف شود همه صفحه اول انباشته می شود از لینک امامان معصوم! توده ای از مذهبیون بصورت لابی میان این لینکها حرکت و آنها را مثبت باران می کنند. به هر حال نباید متنفی کشکی داد! لینک مذهبی اسپم کرد و کاربر نقاد رو اخراج

مجموعه لینکهای ارسال شده توسط نقاد در بالاترین

غزه و ابراهیم نبوی

مد روز وبلاگستان این روزها غزه است ، یه عده چفیه پوش شده اند و یه عده هم گوز و شقیقه و چیزهای دیگر را دارند به هم می دوزند تا برای رقبا خط و نشان بکشند. اما وسط این موشک پرانی و آدم کشی و دروغ پراکنی ها من هنوز یک لبخند را برای خواندن طنز نبوی کنار می گذارم.

بچه که بودم گرگان زندگی می کردیم. راهنمایی می رفتم. هفته هایی که شیفت بعد از ظهر بودیم سر راه مدرسه از دکه روزنامه فروشی سر کوچه دبستان هاجر گل آقا می خریدم و سوار اتوبوس می شدم. اول می رفتم سراغ صفحه ای که ستون چهل سال بعد در چنین روزی نوشته بود. می خواندم و قهقه می زدم وسط اتوبوس! فکر می کنم آن ستون را ابراهیم نبوی می نوشت.

شرق را که بار اول بستند رفتم سراغ روز آنلاین، از آن وقت روزنامه صبح من شده است. اگر نخوانم روزم شروع نمی شود! همیشه هم پر است از خبرهای بد و حکایتهای تلخ و غم و بد بختی! با اینکه می دانم خواندنش حال آدم را می گیرد اما روحیه مازوخیستی من که فکر کنم از خصوصیات همه دهه شصتی هاست باز هم مرا وادار به خواندن می کند. شاید هم امید به روزی که خبری شیرین در آن بخوانم باعث این کلیک صبحگاهی می شود. به هر حال خواندن طنز نبوی را همیشه برای آخر می گذارم که همان لبخند تلخ و شادی گذرا مرهمی باشد بر همه آن تلخی ها!


مکالمه احمدی نژاد و خالد مشعل

خالد مشعل: چطوری؟ احمدی نژاد: اشلونک!‏
احمدی نژاد گفت: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خالد مشعل: محمود! ما اینجا هر روز زیر بمباران هستیم...‏
احمدی نژاد: ما با شما هستیم، ملت فلسطین بر صهیونیست های غاصب پیروز است.‏
خالد مشعل: اینجا اوضاع خیلی خرابه، دائم موشک می زنند....‏
احمدی نژاد: این لحظه ها در تاریخ درس مقاومتی برای ملت هاست.‏
خالد مشعل: همین الآن یک موشک خورد و سه نفر از دوستان شهید شدند... ‏
احمدی نژاد: هر چقدر هم شهید بشوید باز هم ملت فلسطین پیروز است، چون حق با شماست...‏
خالد مشعل: بله، همین الآن یک موشک داره صاف می آد توی اتاق....‏
احمدی نژاد: در مقابل اراده ملت ها و بخصوص دولت نهم هیچ موشکی بجز موشک شهاب ‏سه نمی تواند....‏
خالد مشعل: بوق بوق بوق بوق......‏
احمدی نژاد: ولی بدان که خون شهید ضامن پیروزی.....‏
خالد مشعل: بوق بوق بوق بوق.....‏

از ابراهیم نبوی در روزآنلاین

a poem

fifty years

from now

we’ll sit and talk of today

just me and you

when we were young

when we were free

hand in hand

just you and me

fifty years of loving

fifty years of joy

running together

over those white clouds

fifty years of running

never watched the steps

never thought of falling

we were always on the rise

what could push us back?

what could stop us?

those chains that we torn apart?

that cultured that we betrayed?

we vaporized our bodies

to join the H2O molecules

floating in the air

above all the concepts and thoughts


we dematerialized our logic

so that our feelings could explode

with the bodies, so naked that

you couldn’t see

fifty years from now

looking down at our bodies

woven together in dust

in pity

fifty years from now

we have rained thousand times

vaporized and melted away

in this circle of life

happily we had lost our way

Sina Mesdaghi

Dec 28 2008

Atlanta GA

Omar Khayyám - عمر خیام

خيام اگر ز باده مستى خوش باش
با ماه رخى اگر نشستى خوش باش
چون عاقبت كار جهان نيستى است
انگار كه نيستى، چو هستى خوش باش

which translates in Fitzgerald's work as:

And if the Wine you drink, the Lip you press,
End in the Nothing all Things end in — Yes —
Then fancy while Thou art, Thou art but what
Thou shalt be — Nothing — Thou shalt not be less.

A more literal translation could read:

If with wine you are drunk be happy,
If seated with a moon-faced (beautiful), be happy,
Since the end purpose of the universe is nothing-ness;
Hence picture your nothing-ness, then while you are, be happy!

12.29.2008

اجداد ایرانیان در موزه تاریخ طبیعی واشنگتن



ماکت نحوه زندگی اولین انسانهای یکجا نشین و کشاورز که بر اساس کاوشهای باستان شناسی در تپه علی کش در در منطقه دهلران در جنوب غربی ایران بازسازی شده است. قدمت یافته های باستان شناسی به 7500 سال پیش می رسد. بخش انسان شناسی - موزه ملی تاریخ طبیعی - واشنگنتن
عکس: دسامبر 2008

U.S. east coast travel photo diaries

my hosts - charlotte - north carolina

charlotte down town

eileeen - my host in charlotte - north carolina

a middle age african-american reads a book about iran at washington d.c. bus terminal

franz, my host in washington d.c.

I went to movies in washington with Cynthia (Argentina) for the first time since I came to states, the movie was great, about gay rights

photography competition - natural museum of natural history, washington d.c.

space shuttle engine - aviation and space national museum, washington d.c.

sculpture or gems?




amazingly these gems and stones are formed in nature
natural museum of natural history, washington d.c.

sculpture photography - washington d.c.





dedicated to my sculptor friends

my tribe



nader (right), my cousin, another victim of architecture. an admired wanderer in this undated photo. kashan (perhabs). photographer unknown.

12.26.2008

شیخ نامه 4

شیخ سوار بر مرکب در سفر

شیخ در سفر
پس شیخ را پروژه ها تمام گشت. شیخ بسیار به پارتیها شد و بنوشید و برقصید و شادی کرد. تا آنروز که افسردگی و خماری بر شیخ مستولی گشت! پس عزم سفر نمود و سیر آفاق نمود. در قدم اول به واشنگتن شد و به در خنه بوش برفت و به او کمک بکرد در اسباب کشی. پس بوش بسیار در خروش بود و فحش می داد، رکیک. شیخ دلش به حال او بسوخت و بر غریزه خاورمیانه ایش فارغ آمد و خود منفجر نکرد! پس راه در پیش گرفت و به مدینه شارلوت شد! در آن دیار سیه چرده ای روی به او بکرد و طلب مالی کرد هرچند اندک بهر یک همبرگر! پس شیخ براشفت و بگفت او را همی: ای نادان! می دانی من از کدام دیارم؟ در دیار من چون شمع فروشند جلدی روند شمع خاموش کنند و از نو بفروشند! ای نادان برو جغرافیا و تاریخ بخوان تا دگر از مشهدی جماعت پول نخواستندی! پس سیه چرده نانی که در دست داشت بر سر بکوفت و آشفته برفت. شیخ آن نان برداشت و بخورد و شکر کرد. سفر شیخ آنچنان شد که به آبادی آتلانتا رسید پس آدرس اسکارلت اوهارا بپرسید که تکه ایی بود که شیخ از کودکی نشان کرده بود و در اینترنت سرچ ها! . بگفتند در سواحل پورتو ریکو مگر بیابیش که دافان را آنجا منزل است! شیخ عزم خود جزم کرد و راه آن دیار در پیش گرفت

I AM DARIUS, THE GREAT KING


دیدن این عبارت بر دیوار بخش انسان شناسی موزه ملی تاریخ طبیعی واشنگتن به من حس عجیبی داد. مجموعه ای از حسهای مختلف. ناسیونالیستی! افتخار به تاریخ! پر معنا بودن این عبارت در پایتخت آمریکا، واکنش بازدیدکنندگان! این که چه بودیم و چه شدیم! این نوشته چشم هر بازدیدکننده ای رو به خودش جلب می کرد، شاید نشانه ای بود از زمانی که ایران و آمریکا پیوند دوستی داشتند و متحد هم بودند

12.25.2008

when UAE didn't even exist!

British Map of the World - at the beginning of world war I

I shoot this photo at Smithsonian National Air and Space Museum, Washington , DC
(http://www.nasm.si.edu/)

Notice the Persian Gulf and that UAE doesn't exist at all!

12.23.2008

photography: Tehran in Chaos

کربلا کربلا ما داریم می آییم






رزمندگان آمریکایی در صف اتوبوس برای اعزام به جبهه های حق علیه باطل
ریچموند - ویرجینیا - آمریکا - دسامبر 2008
عکاس: خودم

12.21.2008

my american cousins!

today I heard these many times : gun, magnum, 25 mm, kill the rabbit!, shoot a deer, blood, let's go hunting, have u caught a fish?, rip your head off, how to make chicken out of pig!, dad! can we shoot the birds too for lunch!?

12.14.2008

در دوران پسا پروژه

تهران که بودم در مسیر تاریخی (در زندگی من یه سری مسیرهایی تاریخی شدن یکیش اینه) خانه تا مترو میرداماد که در حالت غیر عجله ای 20 الی 25 دقیقه طول می کشید همواره دی وی دی فروشانی بودن که فیلم می خریدم ازشون. هر چند وقتی فیلمی می گرفتم از دوستی یا فیلمی توصیه می شد از کسی. خلاصه کژدار و مریض ماهی یک فیلم می دیدم. این روزها به دنبال فیلم می گردم که در این تعطیلات بیبینم. اگر کسی فیلم جدید یا قدیمی خاصی رو داره رو کنه بلکه ما هم دستی بر اتش بگیریم. قصد سفر دارم . جیب خالی و تنبلی مستولی است. تا ببینم چه شود

12.06.2008

هر چی می کشیم از شماست ای گروه‌هاي سكولار و لائيك

گرچه گروه‌هاي سكولار و لائيك بسياري از كرسي‌ها را اشغال كرده و اجازه‌ي حضور دانشجوي نخبه‌ي مسلمان را
نمي‌دهند

به کیوان گفتم : ما رو میگه ها! دانشجویان مسلمان نخبه! دیدی چطوری لائیکها و سکولارها جلو پیشرفتمون رو گرفتن! مجبور شدیم فرار کنیم از مملکت اسلامی بریم غربت! اقا انقلاب فرهنگی کنین که امسال ما بتونیم برگردیم این پایان نامه رو دفاع کنیم

امروز سیرک بسیجیان ، فردا فریاد آزادی خواهی در دانشگاه تهران


پوستر از مزدک

هنگامي كه تجمع‌كنندگان در مقابل در اصلي دانشگاه تجمع كردند شعار دادند «رييس‌جمهور، حمايتت مي‌كنيم»، «مرگ بر آمريكا»، دانشگاه اسلامي جاي منافقين نيست


به گزارش ايسنا، پس از سر دادن شعارها يكي از فعالان دانشجويي اظهار كرد: ما دانشجويان مسلمان حاضر در تجمع به اميد روزي هستيم كه دانشگاه و علوم ما و سرفصل‌هاي كتاب‌هاي ما منطبق با علوم امام باقر (ع) باشد. در اين هنگام دانشجويان شعار «الله اكبر» و «مرگ بر آمريكا» را سر دادند.


وي ابراز عقيده كرد كه با وجود آن‌چه آن را اساتيد كم‌سواد، بيسواد، دروغگو و اساتيدي كه آپارتايد علمي را در گروه‌هاي علمي دامن زدند و برخي از اساتيد منافق مي‌خواند، دانشگاه ما با دانشگاه ايده‌آلي كه در آن تفكر امام باقر و امام صادق حاكم شود فاصله‌ي بسيار زيادي دارد. براي رسيدن به اين دانشگاه بايد دانشجويان در همه‌ي عرصه‌هاي علمي و گروه‌هاي تخصصي و فوق تخصصي حضور فعال داشته باشند. اگرچه گروه‌هاي سكولار و لائيك بسياري از كرسي‌ها را اشغال كرده و اجازه‌ي حضور دانشجوي نخبه‌ي مسلمان را نمي‌دهند.

در اين هنگام دانشجويان شعار «انقلاب فرهنگي، تكرار بايد گردد» را سر دادند

منبع ایسنا




یادش بخیر این روزها من هر کاری که داشتم می گذاشتم زمین و می رفتم دانشگاه! حدود هزار نفرم مثل من با انگیزه شرکت در مراسم از خونه می زدن بیرون. اصلا این تجمع های روز دانشجو مثل یک مراسم مذهبی شده بود! که باید هر سال انجام می شد. مسیر این حرکت عبادی (!) از جلو دانشکده فنی شروع می شد از در 16 آذر می گذشت و در انتها به سر در می رسید . همیشه همین مسیر، همیشه همان حرفهای قبل، همان شعارها و سرود یار دبستانی هم آواز مذهبی این حرکت جمعی بود. همیشه بسیجیان هم یه حرکتی از خودشون نشون می دادن حتی اگر مجبور به شکلک در آوردن از پنجره طبقه بالای فنی برای ابراز وجود می شدند. مطمئنم که فردا باز هم مراسم روز شانزده آذر در هفده آذر انجام میشود و تهرانیها از میان تاکسی ها و اتوبوسهای مملو از آدم سرک می کشند تا ببینند این جماعت پر شور به این شهر ناامید چه می گویند و هر سال چه مرگشان است که مرگ بر دیکتاتور فریاد می زنند