3.27.2011

chat haye minimal

belfi: salam sina
given_up_faith: salam
belfi: khoobi?
given_up_faith: merc khubam
given_up_faith: to khubi?
belfi: :) 
belfi: mokhles 
belfi: bebin ye soale takhasosi
belfi: yeki az bache ha tu libie alan
belfi: gir karde
given_up_faith: oh
given_up_faith: shit

given_up_faith: kojashe?
belfi: serial numbere photoshop cs4 mikhad
given_up_faith: :D

3.23.2011

سال نو مبارک

با دوچرخه ای که به هشتاد دلار از سباستین خریده ام در خیابانهای خلوت کمبریج پا می زنم. هوا هنوز کمی سوز دارد. دوچرخه خوبیست با اینکه زینش کهنه و پاره است و دسته های جلو اش فرم عجیبی دارند. فکر کنم سباستین خودش دسته جلو را باز کرده و برعکس گذاشته است. به شخصیتش می خورد که ازین کارها بکند. یک صندلی کجو کوله هم درست کرده که گوشه اتاق گذاشتمش. لباس هایم را که زیر باران خیس می شوند رویش خشک می کنم. سباستین برگشته به سویس و فکر نمی کنم که هیچ وقت برگردد اینجا.
از دوچرخه سواری خیلی کیف می کنم. نه فقط چون من را یاد کودکی و نوجوانیم می اندازد و در کنار این خاطره ها ورزشی است و وزنم کم می شود، بلکه بیشتر چون خیابانهای کمبریج و بوستون تقریبا بدون شیب هستند و کلا شهر کوچکی هم هست و راحت می شود این ور و آن ور رفت و چراغ قرمز ها را رد کرد.

هوا، هوای عید است! مثل هوای نیمه ابری تهران با رگبارهای بهاری و کوچه های خالی و خلوت ظفر و قلهک و الهیه. اگر پایه پیدا نمی کردم پیاده و تنها از خانه مان تا تجریش می رفتم. نیم ساعتی پیاده راه بود. آن لحظه ای که از کوچه های تاریک و خلوت ناگهان می افتادم وسط هیاهو و شلوغی امام زاده تجریش و سر و صدای دست فروش ها خیلی کیف می داد. اینجا باران هایش مثل تهران نیست و اون قدر کیف نمی دهد اما عوضش می شود دوچرخه سواری کرد.

یک هفته ای که بی کارم جالب است که همزمان شده است با تعطیلات عید. می خواهم هیچ کاری نکنم جز لذت بردن! ماکارونی درست کنم و دوچرخه سواری و موسیقی خوب گوش کنم و فکر کنم و شعر بخوانم!  همه اش تنهایی

3.14.2011

miracles of an educational system close to perfection

 
Customers waited in line to buy supplies outside a supermarket in Kagamiishi, Japan

I always insisted on the essential role of public educational system in order to embody order and  social, humanitarian and cultural values deep inside every society. Japan is a role model in that case.

3.12.2011

محاکمه یزدی 80 ساله و حواشی

یک شیر پاستوریزه خورده ای آمده  و چنین نوشته:
واکنش میهن پرستان بالاترین به دستگیری ابراهیم یزدی
تا باشه این فسیل ها را دستگیر کنند! همین اوباش بودند که حکومت آخوندی را به ایران آوردند. بیشتر خوشحال می شدم اگر جملگی را اعدام می کردند تا ایران و ایرانی از دست این همه حماقت نجات پیدا کند
ابراهیم یزدی که یکی‌ از بنیان گذران جمهوری اسلامی بود و دست خمینی رو گرفت و به ایران آورد توسط رژیمی که خودش افتتاح کرد دستگیر شد. این هست نتیجه وقتی‌ که ما دنبال یک شخص میفتیم به جای یک سیستم. ابراهیم یزدی در اوایل انقلاب خودش قاضی بود و گننرل‌ها رو محاکمه میکرد و بدون یک دادگاه درست و حسابی‌ افرادی رو به جوخه اعدام فرستاد....

جواب من نه به این بلاگ نویس (آشغال نویس) بلکه برای یادآوری تاریخی به خودم که با دیدن عظمت ارتش شاهنشاهی و استقبال های آنچنانی از شاه در نیویورک و پاریس حس وطن پرستیم گل می کند و افسوس آن روزها را می خورم : 


شما به من بگو که به فرمان مستقیم چه کسی و با حمایت کدام گروه حکومت دموکراتیک مصدق سقوط کرد؟ 
شاهنشاه آریا مهر یا مش غلام حسین؟ ارتش آمریکا یا سرخ؟ یه زحمت به خودت بده برو یو تیوب و ویدیو نمایش ارعاب تانکهای یگان زرهی ارتش اعلیحضرت را فردای 28 مرداد ببین! تانکها چندی پیش از طرف آمریکا تحویل ارتش شده بود.

شما به من بگو کی به روی مردم بی دفاع در میدان ژاله آتش گشود؟ آمریکا؟ شوروی؟ یا شایدم مجاهدین خلق؟
حتما نمی خواین بگین که اینها {نظامیان} نباید محاکمه می شدند؟ من با حکمهای اعدام و محاکمه های بدون وکیل و هیات منصفه مخالفم! همون طور که با قضاوتهای عجولانه و انقلابی! و مردم امیدوارم از آن روزها درس بگیرند و همان بلا را سر فرماندهان سپاه و بسیج امروز نیاورند! اما ابراهیم یزدی به کرات اعلام کرده است که از احکام دادگاه انقلابی ناراضی بوده است و در مورد شخص هویدا مخالف جدی اعدام ایشان بوده است. در ضمن بسیاری از فرماندهان ارتش که فرمان شلیک مستقیم به مردم داده اند و آنانی طرح بمباران جماران را ریخته بودند باید در دادگاه عادله محاکمه می شدند و به مجازات قانونی خود می رسیدند! نسخه ای مبهم و تحریف شده ای از تاریخ معاصر به دست نسل ما رسیده است که نمی تواند مبنای قضاوت مطلق و محکوم کردن افراد باشد. حال حتی اگر ابراهیم یزدی پینوشه هم بود محاکمه پیرمردی بیمار در 80 سالگی کاری بدور از انسانیت است.  این میهن پرستان (شکم پرستان) گرامی حتما با یک بطری آبجو پای مونیتورهای خود نشسته اند تا آخوند کروبی و موسوی جنایتکار هم اعدام شوند تا سرعت حرکت ایران به سوی نیستی تسریع شود!

3.09.2011

3.06.2011

dreams

I had a tragic dream last night. it was the first day of Norouz (spring) and weather was pretty nice, my mom had cooked Ghorm e sabzi and Macaroni (Iranian style).
I woke up in my bed. lonely in my room in Cambridge. Hungry.

3.02.2011

جواب من به مجمع دیوانگان

دیدگاه من: 
آنتی تز این بحث که با تظاهرات آرام و بدون خشونت و مداوم می شه حکومت رو وادار به عقب نشینی کرد، واکسینه شدن حاکمیت نسبت به حضور خیابانی مخالفانه. من بعید نمی دونم اصلا که دو روز دیگه احمدی نژاد بیاد بگه که ما آزادی داریم! دموکراسی داریم! مردم میان اعتراض می کنند در خیابان. در کنار این اکثریت خاموش جامعه از امکان ایجاد تغییر توسط فشار از پایین مایوس میشه. چون می بینه حضور خیابانی با این هزینه و مدت زمان هیچ امتیازی برای جنبش نداشته بلکه جنبش رو در حدی تضعیف کرده که حتی قادر به آوردن فشار به حاکمیت برای آزاد کردن رهبرانش رو نداره. با این رویه در فردای نزدیکی شاهد برگزاری دادگاه نمایشی و محاکمه رهبران خواهیم بود. به نظر من یک مسئله ساده می تونه همه ما رو به فکر وا داره که شاید در انتخاب نوع مبارزه داریم اشتباه می کنیم. اون هم اینه که از دوم خرداد 76 تا امروز فقط داریم عقب نشینی می کنیم. بدون اینکه کوچکترین امتیازی بگیریم. مجلس رو از دست دادیم. جنبش دانشجویی منهدم شد. جنبش زنان لت و پار شد.سازماندهی فعالین کارگری و روزنامه نگار ها متلاشی شدند. ریاست جمهوری رو از دست دادیم. تقریبا همه حقوق انسانی و مصوب قانون اساسی رو از دست دادیم. انتخابات رو دزدیدن، شهدا رو دزدیدن رهبرانمون رو دزدیدن... دیگه واقعا فقط منتظریم تا موسوی کروبی رو تبعید یا اعدام کنند و خاتمی رو دستگیر.

معلق در جو

با احترام فراوان به فعالین مشهدی و ملت همیشه در صحنه مشهد، من به این یه دونه ویدیویی که از مشهد اومده هرچی نیگاه میکنم نه تظاهراتی می بینم نه شعاری و گاردی نه درگیری، من نمیگیرم ویدیو رو یا واقعا سر کاریه؟ عنوان این ویدیو اعتراض حمله نیروهای شورش است!!!! بعد یعنی هزاران نفر رفتن سر سه راه راهنمایی مشهد؟ در اینکه در ویدیو صحنه ای ملتهب نشون داده میشه و معلومه اتفاقی افتاده شکی نیست اما فکر کنم اغراق هم زیاد شده. جدا از این هیچکدام از دوستان مشهدی من هم درگیری گسترده در مشهد رو تایید نکردن دیگه حالا چه برسه به هزاران نفر! کنتر که نمیندازه! کلا گویا واسه یه مدتی مردم بوق ممتد زدن تو چند تا خیابون.
ماشاالله بالاترینم که دیگه ترکیده! جدا از شایعات شاخ زا که از قبل هم پراکنششون در بالاترین کم نبود، این روزها لینک به بلاگهای متوهم و متخیل و کلا خیلی خوشحال و خیلی ناراحت صفحه اول رو پر کرده. اخیرا بعد از اینکه اینور و اونور بحث سایت بالاترین جدی شد گروههای منقرض ماقبل تاریخ مثل مجاهدین و کمونیست کارگری و پان فلانیسم بطور سیستماتیک با ساختن خروار تا آیدی جعلی بزور لینکهایی با مضامین مبارزات میرزا کوچک خانی و کلنل پسیان و سایر عزیزان دوران پسا پارینه سنگکی رو داغ می کنند تا ما روزی صد بار بزور به خواندن شعار برادران مجاهد تحت عنوان "مرگ بر اصل ولایت فقیه" مشرف شویم! و من می دانم که همین شعار (که تا دسته در فلان ما کرده اند این دوستان منجمد در زمان) آخرش ما را به فنا میدهد و احتمالا فیلترهای سنسورهای کلمه یاب (اینو خودم ابداع کردم ها) برادران سایبری تا حالا این بلاگ صیهونیستی را شناسایی در جهت حذف فیزیکی و شیمیایی اینجانب اقدام لازم را مبذور داشته اند یا یه چیزی تو همین مایه ها. در کنار این توهمات،  لشگری از بلاگرنماهای کینه ی کیلو کیلو لینک خسته روانه بالاترین می کنند. این بلاگرهای عزیز یک روز یه بنده خدایی را به عرش برده در وصف جوانمردی و صفات خدایی اش می گویند و فردا با کوچکترین دست آویزی جد و آباد همون یارو رو میاورند جلو چشش!
پدیده ای دیگری در این روزهای جو زده دیدم مغزهای متفکر گودری بودند! که وسط گیر و بیر و بی رهبریت و سردرگمی جنبش یهو فیلشان یاد هندوستان یا هر خراب شده دیگه را کرده و حالا که برادر نیک آهنگ و دوستان از جنبش کشیده اند بیرون و خواهر علی نژاد بی خیال افشاگری شده اند، گیر داده اند به این راه هماهنگیه سبز امیده فلان که آقا شما کی هستین و چی هستین و کی گفته راهپیمایی بزارین! و جنبش فلان شد و بهمان شد! دوستان من نقد بکنید اما دهن خودمان را دیگر سرویس نکنید دیگر! احساسات یاس و نامیدی خودتان را هم ترجیحا واسه خودتان نگه دارید! اخرین چیزی که جنبش به آن نیاز دارد آیه یاس شماست! 
ولی شاهکار رسانه ای در فیس بوک بود! جایی که دوستان فعال (فعال شده) سر کپی رایت جنبش و عکس و ویدیو کلیپ و آداب رسانه ای (!) با هم دست به یخه شدند و زیر آب هم زدند و فحش کاری که آقا کی بود کی بود من اول بودم! از صفحات 25 بهمن تا ده اسفند (روزی یک صفحه) بیگی تا صفحه یادبود شهید طرفدارهواداران بارسلونا! و یا صفحه عکسهای مهد کودک شهدای سبز!  اینگار بازی است! موسوی - کروبی و زنهایشان خدا می داند کجا هستند و چه می کنند این دوستان داغ  با هم مسابقه گذاشته اند که چه پیجی بیشتر بیننده دارد و لایکش بیشتر است! رفته اند ایکس و ایگرگ را بزور آورده اند که پیام در پیت بدهد و از خودشان شعارهای مالیخولیایی در کنند! 
آقایان! خانمها! جنبش یک خیابان که سهل! یک کوچه در تهران را هم نمی تواند بگیرد! رهبران در حبس و حاکمیت کلهم در برابر همین مردم شجاعی که صلح طلبانه به خیابان می روند و خداییش مرام دارند متحد شده است. در چنین شرایطی طرح شعارهای فضایی و خواسته های یوتوپیایی! تظاهرات ها و براندازی های بالاترینی چه کمکی به جنبش و رهبرانش می کند؟! چرا باید یک پوستر پاره پوره که یکی رفته سر کوچه پرینت کرده و آورده یواشکی از دیوار اتوبان آویزان کرده و خودش هم ازش عکس گرفته و لینک کرده بالاترین عکس خبری اول روز 10 اسفند شود؟! پوستری که هیچ نشانه سبزی هم ندارد! و بیشتر به توهمات عقب ماندگان شبکه های لس انجلسی و اپوزوسیون کپک زده خارج از کشورنزدیک است تا حرفها و شعارهای رهبران (اکنون در بند) جنبش.